میدونی چرا هر شب میام اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟ چون اونوفتا  تا دیر وقت منتظر برگشتن مهندس جان بودم 

هنوزم منتظرشم برای همین هر شب بیاد آقاسامانم میام اینجا که دنیا و کائنات بدونن  من آقاسامانم رو فراموش نکردم 

دوست داشتم برا اومدنش ثانیه شماری کنم چون خیللللللللللللللللللی قبولش دارم،  مهندس جان نفس من هست خودش خبر نداره 

 هر روز توی شهر ،توی مترو، همه جای شهر دختر پسرایی رو می بینم که عاشقانه دست همو گرفتن ، انقدرررر غرق عشقشون هستند که حضور کسی رو حس نمیکنن 

خوشحال میشم وقتی می بینم دو نفری که همو دوست دارن کنار هم هستند دور از هم نیستن، 

آخه خودم خیلللللللی از آقاسامانم دور بودم هنوزم از مهندس دورم 

خیلی سخته دور از عشقت باشی ،دلتنگش باشی و نتونی ببینیش،  کلا سخته دیگه 

من اصلاااااا  دختر حسودی نیستم ،اصلا اهل کلاس گذاشتن برای کسی نیستم ،شده خیلی چیزا داشتم ولی به دوستام نگفتم  چون  به نظرم هر چی که من دارم به خودم ربط داره دلیل نمیشه مثل ندید بدیدها به رخ کسی بکشم شاید اون نداشته باشه و توی دلش غصه بخوره 

مثلا یکی از دخترای فامیل همش  در حال ه  میگه بذا  چشم فلانی در بیاد

نمیدونم چرا انقدر خودشو عذاب میده ؟؟!!! چرا همش بفکر اینه که چشم بقیه رو در بیاره، که چی بشه؟؟؟؟!!!! 

به نظرم اینجور آدما فقط خودشون رو عذاب میدن چون هیچوقت آرامش ندارن همش برای دیگران زندگی میکنن 

توی محل کارم  جو خیلللللللللللی بدی حاکم هستش  همه پشت سر هم غیبت میکنن ،همه به هم کار دارن، همه بخاطر بخاطر دوساعت اضافه کاری بیشتر ، چه ها که نمی کنن ، یکی از همکارا   خیلللللللللی بد دهنه یعنی فقط نیش می زنه 

من از لحاظ روحی خیلی توی این محیطا اذیت میشم چون با روحیاتم سازگار نیست،  مهندس جان خبر نداره چقدرررررررررررر منو اذیت کردن

توی محل کارم یه طبقه پزشک متخصص داخلی هست که همکارا بهش مراجعه میکنن 

بعد از مدتی  که اونجا مشغول کار شدم ، یه روز به همکارم خیلللللللی دوستانه و محترمانه گفتم قصد جسارت ندارمااااااااا یه وقت حمل بر بی ادبی نشه ، اینکه اینجا پزشک مستقر هستش خیلی کار خوبیه ولی از نظر من یه روانپزشک هم توی اداره مستقر بشه خیللللللی عالی میشه چون اینجا بیشتر بیمارای روحی روانی داره تا بیمار جسمی

واقعام همینجوره ،چون وقتی از نمای دور  زوم میکنم می بینم همشون مشکل روحی دارن  و این تاسف باره 

خیللللللی سعی کردم کمی جو رو  آروم کنم،  بدون تنش باشه، تا حدودی موفق شدم 

گاهی اوقات نیازی به فریاد زدن نیست نیازی  به دعوا نیست ، فقط با     ادب  خودت می تونی بقیه رو متوجه رفتار غلطشون بکنی ، خیلی دوستانه و محترمانه 

 اون روز برای یه کاری رفتم پیش معاون اداره ، بهم گفت :دیدم که شما فقط سرت به کار خودت هست 

به خانم معاون گفتم :خدا مارو   آدم آفرید بعد   گفت انسان  باشید 

شعور چیز خوبیه 

گفتم  اگه مایه آرامش همکار نباشم حداقل سعی میکنم مخل آسایش و آرامشش نباشم  

من همه ی دعاها و آرزوهام برای آقاسامانم هست 

تنها دعایی که برای خودم میکنم اینه :   خدا  هر جا خواستم بیشعور باشم تو حواست بمن باشه شعور  رو از من نگیر 

 

 

 

 

 

 

 

خیلی ,مهندس ,آقاسامانم ,میکنم ,بینم ,روحی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رمان جدید | رمان بوک | رمان عاشقانه پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان اینجا همه چی هست کولرگازی اسپلیت سامسونگ در شیراز فلزیاب پویان blog دنیای بازی ایران اهنگ کردی